«دیزاین پیچیدهترین شکل از هنر کاربردی است که انسان میتواند به آن ببالد. اگر کیفیتی در کار نباشد، دیزاینی هم وجود ندارد. کیفیت ساختاری زیبایی و عشق را منتقل میکند، درحالیکه کیفیت فیزیکی به چگونگی ساخت یک شیء وابسته است.»
مارکو زانوسو که فرانسوا بورکهارت او را «استاد دیزاین محصول» نامیدهاست، در سال ۱۹۱۶، در میلان به دنیا آمد. او پس از فارغالتحصیلی از پلیتکنیک میلان در سال ۱۹۳۹، حدود چهار سال و نیم در جایگاه افسر ستاد، در نیروی دریایی سلطنتی ایتالیا خدمت کرد. در سال ۱۹۴۵، دفتر شخصی خود را باز کرد و در آنجا بهعنوان معمار، شهرساز و دیزاینر فعالیت داشت. «زانوسو حرفهی جدیدی را اختراع کرد، حرفهی دیزاین محصول. حرفهای که بیشک با معماری ارتباط دارد؛ نه از لحاظ عملی، بلکه از نظر همراستایی رویکردی.» (بورکهارت، ۱۹۹۴)
از ژانویه ۱۹۴۶ تا دسامبر ۱۹۴۷، مجلهی دوموس به سردبیری ارنستو ناتان راجرز اداره میشد و زانوسو در همین زمان، سردبیر و مدیر مجلهی کازابلا-کانتیویتی بود. او تا سال ۱۹۸۶ استاد پلیتکنیک میلان بود و یکی از پنج کرسی دیزاین صنعتی ایتالیا را در اختیار داشت.
از پروژههای مهم او میتوان به ساختمان مرکزی شرکت الیوتی در سائوپائولو (۱۹۵۵) و آرژانتین (۱۹۵۵–۱۹۵۷)، کارخانه نکّی در پاویا (۱۹۶۱–۱۹۶۲)، دفترهای آیبیام در میلان و رم و تئاتر کوچک میلان اشاره کرد.
در زمینهی دیزاین مبلمان نیز، آثار او شامل صندلی آنتروپوس برای آرفلکس، صندلی لیدی برای آرفلکس که با لاتکس پوشانده شده بود، و مبل ترینالی است. این مبل برای نخستین بار در نهمین نمایشگاه سهسالانهی میلان به نمایش درآمد و زانوسو در آن رویداد یک جایزهی بزرگ و دو مدال طلا دریافت کرد.
صندلی Lady - ۱۹۵۱
در سال ۱۹۵۶، او برای دیزاین چرخخیاطی 1100/2 برای شرکت بورلتی، جایزهی کمپاسو دورو را دریافت کرد. از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۷ با ریچارد ساپر همکاری داشت. حاصل این همکاری مجموعهای از مبلمان و اشیائی بود که مسیر جدیدی در دیزاین گشودند، از جمله: صندلی لامبدا برای شرکت گاوینا، صندلی کودک کارتل (نخستین صندلی تولیدشده با پلیپروپیلن تزریقی)، رادیوی TS502 برای بریونوگا ۱۹۶۴ و تلفن گریلو برای سیمس ۱۹۶۶ که جایزهی کمپاسو دورو را در سال ۱۹۶۷ برد. این تلفن، که به «تلفن کف دستی» معروف شد، نخستین تلاش نوآورانه برای حل مسئلهی فاصلهی مابین دهان و گوش بود.
تلفن Grillo -1966
از دیگر آثار قابلتوجه او میتوان به تلویزیونهای دونی و بلک برای بریونوگا اشاره کرد. زانوسو عضو کنگرهی بینالمللی معماری مدرن و مؤسسهی ملی شهرسازی بود. در سال ۱۹۵۶، همراه با دیگران، انجمن دیزاین صنعتی (ADI) را بنیان گذاشت و از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹، ریاست آن را عهدهدار بود.
در سال ۱۹۷۲، همراه با ریچارد ساپر، پروژهای برای واحدهای مسکونی در نمایشگاه «ایتالیا: چشمانداز خانگی نو» در موزهی هنرهای مدرن نیویورک ارائه کرد. آنها محیطهایی متحرک را پیشنهاد دادند که بتوان از آنها در شرایط مختلف استفاده کرد—از سکونتگاه اضطراری تا خانهی نیمهدائمی. این واحدها بهگونهای دیزاین شدهبودند که در حالت بسته، اندازه و ساختارشان با کانتینرهای استاندارد هماهنگی داشتهباشد. همچنین، میشد این واحد را با یک کانتینر دیگر ترکیب کرد تا پاسخگوی نیاز یک خانواده با فرزند باشد.
نمایشگاه «ایتالیا: چشمانداز خانگی نو» 1972– مارکو زانوسو و ریچارد ساپر
در همین نمایشگاه، معماران، پیرو کاستیلیونی و اوگو لاپیئترا، نیز حضور داشتند و در سال ۱۹۷۳، پیرو کاستیلیونی و پدرش لیویو، با زانوسو در اجرای پروژهی دیزاین سیستم نورپردازی معماری و سیستم صوتی برای ویلایی خصوصی در لیدنبرگ، آفریقای جنوبی همکاری کردند. کاستیلیونی بعدها زانوسو را «مرد کارگاه» توصیف میکرد. زمانی که دختر زانوسو، فدریکا، دبیرستان را تمام کرد، از پدرش پرسید برای معمار خوب بودن چه ویژگیهایی لازم است؟ پاسخ پدر شگفتزدهاش کرد: «باید بدنی قوی داشتهباشی!»
در سال ۱۹۵۲، دفتر دیزاین بیبیپیآر و زانوسو، تأمین نورپردازی تئاتر پیکولو در میلان را به شرکت آرتهلوچه سفارش دادند. سال بعد، زانوسو بازسازی فروشگاه آرتهلوچه در خیابان ماتئوتی را بر عهده گرفت.
او چراغی رومیزی دیزاین کرد که هدفش روشن کردن یک میز در فضایی غیراداری بود—آن هم نه بهعنوان یک چراغ کاری. این دیزاین ایتالیایی برای نمایشگاه کویریناله ایندیزاین، بزرگداشت هفتاد سال خلاقیت و تولید هنری ایتالیا، انتخاب شد که با حمایت رئیسجمهور ایتالیا، سرجیو ماتارلا و به سرپرستی کریستینا مازانتینی برگزار شد.
چراغ رومیزی «۲۷۵» برای Oluce – مارکو زانوسو -1963
مصاحبهی زانوسو با فرانکو راجی (۱۹۹۹):
آیا میشود فارغ از مکان و زمان، بر اساس یک ایده دیزاین کرد؟
نه. ایده بهتدریج پدید میآید، بخشی از مکان، شاید از پیشزمینهی ذهنی یا دیگر موقعیتها باشد اما فکر نمیکنم بشود فرآیند ذهنی دیزاین را بازسازی کرد، دستکم من نمیتوانم. شاید در تمام عمرم، فقط چهار پروژه داشتهام که رابطهی ایده، مکان و نتیجهی نهایی روشن و دقیق بوده.
چه چیزی باعث میشود یک پروژه به ماجراجویی تبدیل شود؟
به نظرم زمان و مکان، همزمانیهای تاریخی و البته کارفرما.
شما سبک ندارید؟
نه، ممنون. شاید بیشتر «کنجکاوی» دارم. مثل وقتی که زنی را ملاقات میکنی و میخواهی با مشاهدهی رفتارش او را درک کنی. شخصیتها، ویژگیها، نقصها و نحوهی خاص بیانش چیزهایی هستند که جذبت میکنند و تو را به چیزی ناشناخته میکشند. پروژهها هم همینطور هستند.
و کارفرما؟
وقتی آدم درستش باشد، مثل عاشق شدن است.
با این اوصاف حتماً چند بار عاشق شدهاید.
بله چند بار. قطعاً عاشق آدریانو الیوتی شدم؛ مردی با جذبهای خارقالعاده، کارآفرینی بزرگ و همزمان یک روشنفکر.
– روشنفکر؟ از چه نظر؟
او (اُلیوتی) باورداشت که کارخانه و صنعت میتوانند علاوه بر کسب سود، به شکلی آگاهانه فرهنگ تولید کنند. بعد از آن، من عاشق لودوویکو بیراقی، رئیس IBM شدم. ولی با اُلیوتی واقعاً مثل یک جرقه بود، یک اتفاق شگفتانگیز.
– چهطور پیش رفت؟
من جوان بودم، سردبیر مجلهی دوموس، و راجرز آن را اداره میکرد؛ گروه BBPR برنامهی جامعی برای اولیوتی طراحی کرده بودند و آن را در ویلا رئاله ارائه دادند. اینکه یک کارآفرین سفارش برنامهای جامع بدهد خودش بسیار گویاست، اما ارنستو گفت: «چرا تو هم نمیآیی؟» و اینگونه من را به اولیوتی معرفی کرد. یک هفته بعد، این مرد وارد دفتر من در خیابان کاردوچی شد؛ من چند صندلی سنگین کلیسایی (cathedral chair) داشتم و تنها یک میز که پشت آن نشستهبودم. او یکی از صندلیها را برداشت، برعکس کرد، مثل آمریکاییها نشست و گفت: «میخواهم شما پروژهی کارخانهی جدید من در بوئنوسآیرس را انجام دهید»؛ به همین صراحت.
– به نظرتان چنین چیزی امروز هم ممکن است؟
فکر میکنم بعضی آدمها منحصربهفرد هستند و این ویژگیشان هم مربوط به زمانی است که یک فرد، صفات یک مدیر، روشنفکر و سیاستمدار را یکجا گردآوردهباشد. اولیوتی اولین مدیر ایتالیایی بود که تصمیم گرفت در مقیاس جهانی و در عمل، با «دیگران» وارد تعامل شود.
– منظورتان از «دیگران» چه کسانی است؟
آمریکاییها، مثلاً شرکت Underwood که در حوزهی ماشینتحریر فعال بود؛ جذاب اینجا بود که همزمان با دیزاین کارخانه، شروع کردیم به فکرکردن راجعبه «کارخانهی آینده»، یعنی کارخانهای برای صنعت الکترونیک که تازه در حال شکلگیری بود.
– پس فقط یک پروژهی معماری نبود؟
من در آن پروژه یاد گرفتم که کارخانهی مدرن چه ساختاری دارد.
– پیش از آن، چه فکری میکردید؟
فکر میکردم کارخانه یک ماشین است و شامل نقشه و دیاگرام سهبعدی عملکردش. مسئله ساختن سولههایی کموبیش زیبا نبود، بلکه نفوذ به همهی رگ و ریشههای فرآیند تولید بود، به ارتباط بین اجزا و حلکردنشان در قالب روابط فضایی، زمانی، فناورانه و انسانی.
– شما نورپردازی سالن انتظار تئاتر Piccolo Nuovo را انگار از عمد، سرد و بیروح دیزاین کردهاید؛ چرا؟
میتوانم بگویم آن فضا دو چهره داشت: سالن انتظار و سالن نمایش. اولی بیرنگ، دومی گرم. جعبهای درون جعبهای دیگر. فکر میکنم تئاترهای امروزی اینطور هستند. یک زمانی تئاتر برای پادشاه بود؛ بعد تئاتر بورژوازی آمد و توسط بورژواها و برای بورژواها ساختهشد. تماشاگران با کالسکه میآمدند و محل استقرار مخصوص به خودشان را داشتند که بهنوعی ادامهی خانهشان بود. امروز آن دنیا دیگر وجود ندارد. تئاترها سازههایی فرهنگی هستند که با بودجهی عمومی ساخته شدهاند و باید فرهنگ تولید کنند، نه صرفاً نمایش؛ بنابراین سالن انتظار، این فضای تا حدی سرد، منتظر است تا از او برای چیزهای دیگر هم استفاده شود.
ایتالیا – میلان – تئاتر جدید پیکولو – مارکو زانوسو 1977
زانوسو در گفتگوهایش، دیزاین را به مکالمهای درونی با پروژه، مکان و انسان تشبیه میکرد؛ فرآیندی که نه از سبک ثابت، بلکه از کنجکاوی و فهم شرایط نشأت میگیرد. او معتقد بود که «کارخانهی مدرن» صرفاً سازهای برای تولید کالا نیست، بلکه سیستمی انسانی، تکنولوژیک و فرهنگی است. میراث مارکو زانوسو تنها در خلق اشیاء نمادین دیزاین ایتالیایی خلاصه نمیشود؛ مهمتر، دیدگاه چندوجهی و چندجانبهی او نسبت به دیزاین بود که تا به امروز، الهامبخش دیزاینرهای معاصر بوده، دیزاین را در خدمت انسان، فرهنگ و جامعه میخواهد.
منبع
https://www.petruccimarco.it/en/great-masters-marco-zanuso/