

در دورههای ابتدایی معماری مدرن غربی که برخاسته از خواست شکلدهی به یک دولت-ملت بود موضوع تندرستی و سلامت کمتر در کانون نظریهپردازیهای معماری قرار میگرفت؛ چرا که بیشتر تمرکز آن تلاش برای ساخت جامعهای بود که هویت فرد به جامعه گره خورده است. اما در آنسوی جهان (جهان شرق) معماری بهشدت مبتنی بر سلامت و تندرستی فردی بود.
با بحرانیشدن عارضههای روانی و جسمی رفتهرفته مسأله سلامت و تندرستی به یکی از موضوعات کانونی سنت مدرنیسم بدل شد. در عصری که این موضوعات در درجه اول اهمیت قرار دارد، درک تأثیرگذاری محیط بر سلامت روحی و جسمی ما به یکی از ملاحظات ضروری برای دیزاینرها تبدیل شده است. در چند سال اخیر، در گفتگوی میان سلامت و دیزاین داخلی، یک مفهوم قدرتمند ظهور کرد با عنوان «عصبزیباشناسی» یا نورواستتیکس که بنیان آن رابطه میان مغز و درک هنری است. اما با نشر این مفهوم در دیگر حوزهها مسیرهای جدیدی برای طراحان داخلی گشوده شد.
عصبزیباشناسی یا نورواستتیکس زمینه علمی جدیدی در حوزه پژوهش درباره ادراک زیبایی و خلق هنر است. این علم به ارتباط بین مغز انسان و سیستمهای عصبی با ادراک زیبایی میپردازد. محققان و نظریهپردازان نورواستتیک ادراک زیبایی را با بنیانی بیولوژیکی صورتبندی میکنند.
عصبزیباشناسی در دیزاین فضا عواملی را مستند میکند که فضاهای فراگیر، ایمن و شادیبخش را ایجاد میکنند و سلامت را در محیطهای مسکونی و تجاری افزایش میدهند. به این منظور به بررسی تأثیر رنگ، نور، بافت، صدا و بهطور خلاصه به این میپردازد که چگونه شکل فضاها بر حس خوب ما اثر دارند.
این حوزه، زمینه مطالعات بسیار جدیدی است که به روندهای کلان سلامت تمرکز دارد. ادعای مهم آنها این است که فضاها چیزی فرای عملکرد هستند و ما قادر به خلق فضاهایی هستیم که تأثیر عاطفی مثبتی بر انسانها داشته باشند.
عوامل متعددی مطالعات عصبزیباشناسی را، بهخصوص در وضعیت امروز، ضروری میکند. همهگیری ویروس کرونا، وابستگی بیش از حد به فضای مجازی، بحران اقلیمی و افزایش اضطراب عمومی بهعنوان دلایلی برای تمرکز بر فضاهای طبیعی و زیبا هستند. همچنین یافتههای جهانی نشانههای گسترده و مداوم پریشانی، افسردگی و اضطراب را در دنیای امروز نشان میدهد. علاوه بر این طبق آمارهای جهانی از هر هفت نفر یک نفر واگرای عصبی است. واگرای عصبی شامل طیفی از اختلالات وسواسی (OCD) تا اوتیسم، افسردگی،کمبود توجه بیشفعالانه (ADHD) و دیگر ناهنجاریهای عصبی است.
امروز دیزاینرها میبایست علاوه بر دانش تکنولوژیک، خود را به علوم انسانی (و البته زیستی) نیز مجهز کنند. آنها بهواسطه این دانش میتوانند معیارهای زیباشناسانه دیزاینمحور را متحول کنند. همچنین، به این واسطه، دیزاینرهای داخلی این توانایی را کسب میکنند که این تحول در معیارها را به سمت ایجاد فضاهای سکونتی سالم و تندرستمحور هدایت کنند.
در سالهای اخیر، در دیزاین فضاهای سکونت، حوزه سلامت و تندرستی به یک عامل اساسی تبدیل شده است. چرا که پژوهشگران دریافتهاند که زیبایی هنر، طبیعت و سایر محرکهای عصبزیباشناسانه بر سلامت عاطفی و فیزیکی ما تأثیرگذارند. بهعنوان مثال، در موضوع فراگیری و پذیرابودن فضا (مثلاً با در نظر گرفتن نیازهای واگرای عصبی)، مشخص شده است که فرمهای منحنی، به جای زوایای تیز، میتوانند آرامشبخش باشند.
پژوهشها حاکی از آن است که زیباشناسی صرفاً به سلیقه شخصی محدود نمیشود، بلکه عمیقاً با زیست و روانِ ما مرتبط است. اما برای استفاده از پتانسیل واقعی این مفهوم در دیزاین داخلی، باید اصول کلیدی آن را بشناسیم.
1. هماهنگی و تعادل: هماهنگی و تعادل در دیزاین، اصول اساسی در عصبزیباشناسی است. مغز ما به دنبال نظم و تعادل است. فضاهای دارای این هماهنگی میتوانند اثر آرامبخشی داشته باشند، اضطراب را کاهش دهند و حس خوبی را تقویت کنند.
2. دیزاین بیوفیلیک: دیزاین بیوفیلیک ارتباط ذاتی انسان با طبیعت را بر اساس تاریخ تکاملی ما به رسمیت میشناسد. بر اساس این ایده، ادغام عناصر طبیعی در فضاهای داخلی، مانند گیاهان داخلی، نور طبیعی و آب، میتواند عملکرد شناختی، خلاقیت و شادی کلی را بهبود بخشد.
3. رنگ: رنگها احساسات را برمیانگیزند و آنها را به ابزاری قدرتمند برای دیزاین داخلی سلامتمحور تبدیل میکنند. رنگهای مختلف میتوانند احساسات و هیجانات مختلفی را تقویت کنند. به عنوان نمونه، رنگهای سرد مانند آبی و سبز باعث آرامش میشوند. با انتخاب دقیق رنگها و همچنین تأثیر نور مصنوعی داخلی در معماری سلامتمحور، میتوانید فضا و حال و هوای آن را شکل دهید.
۴. بافت و انتخاب مواد: بافت و مواد به کار رفته در فضای داخلی بسیار اهمیت دارند. مواد نرم میتوانند احساس راحتی و امنیت را القاء کنند، درحالیکه سطوح سخت میتوانند حس پویایی ایجاد کنند.
درحالیکه اصول گفتهشده ممکن است بصری به نظر برسند، اما اثربخشی آنها در تحقیقات علمی ثابتشده است. در اینجا، برخی از شواهدی لیست میشود که بر اهمیت علم عصبزیباشناسی در دیزاین داخلی تأکید میکند.
1. تأثیر پیچیدگی بصری
بر مبنای پژوهشها، فضاهایی با سطح متوسط پیچیدگی بصری و با ترکیب متعادلی میان نظم و تنوع، از نظر زیباشناختی دلپذیرتر هستند. چنین فضاهایی بدون اینکه مغز را تحت تأثیر قرار دهند منجر به افزایش آسایش و پاسخهای عاطفی مثبت میشود. بنابراین با کمک این اصل میتوان معیارهای دیزاین را برای ایجاد محیطهایی سلامتمحور تغییر داد. همچنین پژوهشها نشان میدهند که اشکال ملهم از طبیعت نظیر فرمهای فرکتال نیز همین ویژگی را دارند.
2. کاهش استرس از طریق طبیعت
تحقیقات گستردهای رابطه مؤثر میان مواجهه با طبیعت و کاهش اضطراب را نشان میدهند. ترکیب عناصر بیوفیلیک در دیزاین داخلی، مانند مواد طبیعی و مناظر فضای سبز، با کاهش سطح استرس، بهبود عملکرد شناختی و بهبود خلق و خوی مرتبط است.
3. رنگ و عملکرد شناختی
تأثیر رنگ بر عملکرد شناختی بهخوبی اثبات شده است. به عنوان مثال، رنگ سبز با تقویت تمرکز همراه است و آن را به یک انتخاب عالی برای فضاهای اداری تبدیل میکند. همچنین رنگهای گرم مانند قرمز و زرد میتوانند خلاقیت و سطح انرژی را افزایش دهند. این یافتهها کاربرد عملی «روانشناسی رنگ» را در دیزاین فضای سکونت برجسته میکند.
۴. دیزاین حسی و آرامبخش
مفهوم دیزاین حسی به تعامل حواس ما نظیر لامسه، بینایی و بویایی با محیط میپردازد. با ایجاد تجارب چندحسی در فضاهای داخلی، میتوانیم تجربه حضور در این فضا را برای استفادهکنندگان عمیقتر کنیم؛ به عنوان مثال، استفاده از ترکیب رایحههای دلپذیر و سطوح بافتدار.
دیزاین حسی برای سلامت روحی و جسمی ساکنان ساختمان
برای خلق فضاهای داخلی که عمیقاً بر سلامت ذهن و بدن تأثیر میگذارد، دیزاین حسی بهعنوان یک ابزار قدرتمند است. این رویکرد بر این موضوع تمرکز دارد که حواس ما - بینایی، لامسه، صدا، بویایی و چشایی - نقشی اساسی در شکل دادن به تجربه ما در یک فضا دارند.
با استفاده از دیزاین حسی، کیفیت عصبزیباشناسی فضای داخلی ارتقاء مییابد و تجربه منحصربهفردی برای افراد ایجاد میشود. این مسئله رویکردی فراتر از موضوع زیبایی است چرا که تلاش میکند تا تمام حواس را بهگونهای درگیر کند تا تجربهای چندبعدی برای انسان ایجاد شود. به عنوان مثال، بافت مواد میتواند احساس راحتی و امنیت را برانگیزد، در حالی که صدای ملایم جریان آب میتواند باعث آرامش شود. ترکیب رایحههای دلپذیر، مانند عطر گلهای تازه میتواند آرامش محیط را بیشتر کند.
چنانچه این رویکرد در جهت یکپارچگی فضا به کار گرفته شود میتواند به کاهش استرس، بهبود تمرکز و احساس کلی آرامش کمک کند. با توجه به جنبههای حسی یک فضا، میتوان محیطهایی ایجاد کرد که نه تنها زیبا به نظر میرسند، بلکه سلامت و تندرستی را ارتقا میدهند و حس هماهنگی و تعادل را تقویت میکنند.
باتوجه به موارد ذکر شده میتوان ادعا کرد که عصبزیباشناسی در دیزاین داخلی صرفاً یک رویکرد نیست بلکه مفهومی قدرتمند است که ریشه در علم و اصول سلامت و تندرستی دارد. دیزاینرهای داخلی بهواسطه بهرهگیری از این اصول میتوانند فضاهایی فراتر از زیباییهای بصری متداول خلق کنند. با تمرکز بر تعادلبخشی، عناصر بیوفیلیک، رنگ و دیزاین حسی، فضای خلقشده میتواند تأثیر مثبتی بر سلامت روحی و جسمی افراد داشته باشد. اما از آنجا که ورود این مفهوم به دیزاین داخلی در مرحله اولیه است بنابراین با تجربه و انباشت دانش میتوان پیکربندی آن را باتوجه به ویژگیهای زیستبوم خودمان رفتهرفته شکل داد.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه میتوانید به مقاله «عصبزیباشناختی فضاهای معماری» رجوع کنید که در سال ۲۰۲۱ توسط استاد نورولوژی دانشگاه پنسیلوانیا، Anjan Chatterjee، نوشته و منتشر شده است.