rost logo

در جستجوی خالی‌بودگی

rost logo

در جستجوی خالی‌بودگی

سادگی ژاپنی، سرآغازی برای مینیمالیزم غربی
در جستجوی خالی‌بودگی

 

 

 نشانه‌ها و نمونه‌های سادگی، سال‌ها پیش به عنوان بخشی از جنبش مدرنیزم، در فرهنگ غربی ظهور پیدا کرد. این جنبش که نتیجه‌ی تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی بود، دنیای دیزاین را هم دگرگون کرد. پیش از آن دیزاین با جنبه‌های تزئینی پر زرق و برق سروکار داشت و در یک کلمه، تجملاتی می‌نمود. اما چه شد که این چرخش فرهنگی رخ داد و از دل آن مفهوم سادگی ظاهر شد؟! آیا می‌توان ریشه‌های این سادگی را  در سنت‌های دیگر جستجو کرد؟

کنیا هارا (Kenya Hara)، مدیر هنری برند ژاپنی MUJI، با طرح این پرسش قصد دارد در مفاهیمی چون «ساده» (Simple) و «سادگی» (Simplicity)، دقیق‌تر شود و با رجوع به فرهنگ ژاپنی، مفهوم دیگری به نام «خالی‌بودگی» یا «Emptiness» را توضیح دهد. کنیا هارا بر این باور  است که مفهوم سادگی -که در فرهنگ غربی با جنبشی به نام مینیمالیزم پیوند مستقیم برقرار می‌کند- بسیار پیش از این‌ها در فرهنگ ژاپنی ظاهر شده و مراحل بلوغش را به مرور طی کرده‌است. هارا ترجیح می‌دهد به جای سادگی، نام دیگری برای این ویژگی در نظر بگیرد و آن را خالی‌بودگی بنامد. از نظر او ساده با خالی (Empty) وجوه مشترک زیادی دارد اما اساساً این دو مفهوم با یکدیگر متفاوتند.

سادگی در واقع در مقابل پیچیدگی قرار می‌گیرد. پیچیدگی برای سالیان سال ابزار مهمی برای حاکمیت و اتوریته به شمار می‌رفته و بازنمای قدرت، اقتدار و تسلط بوده است. در آن زمان، سیستم‌های حکومتی و روابط موجود در آن‌ها بسیار متفاوت از آنچه که در دنیای امروز شاهدش هستیم بود و این جنگ‌ها و نبردهای پی‌در‌پی بودند که تاریخ را به پیش می‌راندند. پیچیدگی، که خود را در تجملات، تزئینات بیش از حد یا الگوهای شلوغ و متراکم نشان می‌داد، جلوه‌ای بود از غلبه‌ی قدرت و به رخ کشیدن تسلط حاکمیت؛ حاکمیتی که اغلب در یک فرد به‌خصوص، مانند پادشاه خلاصه می‌شد. این پیچیدگی توانایی آن را داشت که به هر طریقی که شده، نهایت توجه‌ها را به خودش جلب کند و وسیله‌ای باشد برای قدرت‌نمایی. دوران پیچیدگی اما رفته‌رفته رو به افول و کم‌رنگ‌شدن گذاشت، یعنی هنگامی که مفهومی با عنوان جامعه‌ی مدنی شروع به شکل‌گیری کرد. جامعه‌ی مدنی در حقیقت جامعه‌ای است که در آن هر انسانی نقش یک رهبر را ایفا می‌کند و قدرت به صورت متمرکز در دست عناوینی چون پادشاه، امپراطور یا اشراف نیست. ظهور چنین جامعه‌ای مشخصاً با ظهور جامعه‌ی مدرن پیوند می‌خورد. در جامعه‌ی مدرن، حاکمیت متعلق به تک تک افراد جامعه است و هر فرد آزاد است تا بر اساس امیال و اولویت‌هایش زندگی کند. هدف از شکل‌گیری دولت در چنین جوامعی، چیزی نیست جز خدمت به جامعه و کمک به رشد و اعتلای آن. تنها در چنین شرایطی است که مفهوم سادگی -در معنای حقیقی‌اش- فرصت بروز پیدا می‌کند. اینجاست که دیگر مجبور نیستید روی صندلی بنشینید که سرشار از تزئینات، پیچیدگی و شلوغی است؛ در واقع، دیگر نیازی برای یک صندلی که هدفش بیان قدرت است، وجود ندارد. نمی‌توان زمان دقیقی را برای تاسیس جامعه‎‌ی مدنی در نظر گرفت، اما در اولین نمایشگاه جهانی لندن در سال 1851 شاهد اولین جرقه‌های سادگی بودیم؛ هنگامی مایکل تونت (Michael Thonet) از دیزاین بسیار ساده‌اش برای یک صندلی رونمایی کرد و پس از آن شروع به ساخت صندلی‌هایی ساده برای توده‌ی مردم کرد، چیزی حدود 170سال پیش. همزمان با جامعه‌ی مدرن و انقلاب صنعتی، مفهوم عقلانیت هم پررنگ‌تر شد و عصر جدیدی رقم خورد که تحت تاثیر آن، هنر، ادبیات، صنایع دستی، پوشاک و همه‌ی ابعاد جامعه دچار تحولات عظیمی شد. بدین شکل زمانی که دیگر تنها هدف تولید، نمایش قدرت امپراطور نبود، «ساده» هم متولد شد. هم‌راستا با چنین تغییراتی دیزاین مدرن هم جان گرفت. شیوه‌ای از دیزاین که پرچم مفهوم سادگی را برافراشته‌بود. کنیا هارا باور دارد که اگرچه فرهنگ غربی با تلاش‌های زیاد به این سادگی و عقلانیت دست یافت و تاثیری غیر قابل انکار بر جهان گذاشت، ژاپن بسیار پیش از اینها به آن دست یافته بود.

حدود 300 سال پیش در ژاپن، سبک ساده به بلوغ خودش رسیده بود. در واقع سادگی ژاپنی بسیار قبل‌تر از مفهوم سادگی در تمدن غرب، ظاهر شده‌بود. ژاپن به دلیل موقعیت جغرافیایی‌اش همیشه تحت تاثیر کشورهای اطرافش بوده و بنابراین رد این تاثیرات را می‌توان در فرهنگ و هنر آن نیز پیگیری کرد. آن زمان که سراسر اوراسیا پر بود از تزئینات و پیرایه‌های تصنعی، ژاپن هم چنین بود، اما در پس یک تغییر ناگهانی، سادگی یا به تعبیر بهتر خالی‌بودگی ظاهر شد. دلیل آن تحول انقلابی عظیمی بود که در پی جنگ اونین (Onin War)، رخ داد. جنگی که بیش از ده سال در شهر کیوتو (Kyoto) طول کشید و اکثر میراث سنتی و فرهنگی را به تباهی کشاند. یوشیماسا آشیکاگا (Yoshimasa Ashikaga) که در آن زمان شوگان[1] (shogun) بود، قدرت سیاسی زیادی نداشت، اما از طبع فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و زیبایی را می‌شناخت. یوشیماسا به واسطه‌ی علاقه‌ی زیادی که به زیبایی داشت، پشتوانه‌ی محکمی برای خلق هنر در ژاپن شد. با این وجود به دلیل عدم توانایی‌اش در کنترل شرایط سیاسی، آن هم در میانه‌ی جنگ، مجبور شد سِمت شوگان را به پسرش واگذار کند و بازنشستگی‌اش را اعلام کند. هارا معتقد است، در کشاکش جنگ که تقریباً همه چیز سوخته بود و دیگر چیزی وجود نداشت، طبیعی بود که برای مردم، در کنار تجربه‌ی احساسات مختلف، ذهنیتی برای تغییر و تحول ایجاد شده‌باشد. یوشیماسا و نگاه ویژه‌اش قطعاً نیروی محرک مهمی برای خلق ویژگی‌هایی همچون سادگی، نرمی و سردی در زیبایی‌شناسی ژاپنی بود، اما شاید این نتیجه‌ی نازک‌طبعی و درک زمانه‌ای بود که از جنگ، تجمل و پیچیدگی خسته شده‌بود. بنابراین در یک لحظه‌ی به‌خصوص همه ‌چیز کنار زده شد و سبک جدید ژاپنی آفریده شد. پس از آن در پس هر جنبه‌ای از هنر و زیست ژاپنی، می‌توان به تماشای خالی‌بودگی نشست. خالی بودن درباره‌ی بالقوگی هاست، فرصتی برای کشف عمیق‌ترین تجربه‌ها و بیرون کشیدن آنها از دل زمان، مکان و اشیا.
شاید بتوان اینطور تعبیر کرد که مینیمالیزم غربی می‌تواند دارای خصلت خالی‌بودگی باشد، اما می‌تواند هم نباشد! هارا می‌گوید: «دیزاین ژاپنی، نتیجه‌ی دستیابی به راه‌حلی برای منطقی‌ترین و کاربردی‌ترین دیزاین نبود...بلکه برای ژاپنی‌ها، عینی‌سازی آگاهانه و استراتژیکی بود از مفهوم هیچ‌بودگی». دیزاین ژاپنی، درواقع فرآیندی است دقیق برای حذف هرگونه زواید و پیرایه‌ها، برای رسیدن به یک ظرف کاملاً خالی، که در عین تهی بودن، دارای چنان مرکز ثقل قدرتمندی است که می‌تواند آگاهی و خلاقیت را به درون خودش بکشد. هارا معتقد است که این زیبایی‌شناسی منحصر به ژاپن است و آن را خالی‌بودگی می‌نامد. این مفهوم کاملا در ارتباط با اندیشه‌های ذن-بودیسم مبنی بر «فقر مادی، غنای معنوی» قرار می‌گیرد که تاثیرات آن را در تمامی وجوه فرهنگی و هنری ژاپن می‌توان مشاهده کرد؛ از معماری معابد، اتاق‌های مختص به برگزاری مراسم چای، شیوه‌ی گل‌آرایی و باغ‌های ذن و در تک‌تک اشیا روزمره‌شان. خالی‌بودگی اوج بروز خلاقیت است، اوج کشف و شهود. خالی، پُر است، پر از دقت، نکته‌سنجی، جذبه و آرامش که در آن احترام به طبیعت و انسان موج می‌زند.
برای مشخص‌تر شدن تمایز میان سادگی غربی و خالی‌بودگی ژاپن، هارا دیزاین دو چاقو را با هم مقایسه می‌کند: «این چاقوی هنکلز (Henckels) است. من در آشپزخانه‌ی خودم از آن استفاده می‌کنم و عالی کار می‌کند. دسته‌ی آن در موقعیت محکمی قرار گرفته، انحنای ظریف تیغه، خوب ساخته شده و به خوبی برش می دهد. به ارگونومی، مشخصاً فکر شده‌ و فکر می‌کنم نمونه‌ی خوبی است از نهایت سادگی غربی». (تصویر راست)

 

دیزاین ژاپنی کنیا هارا مینیمالیسم

 

«از طرف دیگر چاقوی یاناگی‌با (Yanagiba)، نمونه‌ای است از خالی‌بودگی». «...یاناگی‌با دارای یک تیغه‌ی بسیار ساده با یک دسته‌ی ساده است، این دسته، خالی است. ما به هر شکلی و در هر موقعیتی می توانیم شیوه‌ی استفاده از آن را مدیریت کنیم. این نوعی از آزادی است که برای سرآشپزها امکانات زیادی فراهم می‌کند. چاقوی هنکلز نتیجه سادگی است و یاناگی‌با نتیجه‌ی تفکر خالی‌بودگی». از این توضیحات می‌توان چنین برداشت کرد که خالی‌بودگی، به‌قدری تهی است که می‌تواند با هر چیز پر شود، معنا و کارکرد به‌خصوصی ندارد، همزمان که می‌تواند هر معنا و کارکردی را در خود جای دهد. همین تعریف، سادگی غربی را از خالی‌بودگی ژاپنی متمایز می‌کند.

اگرچه ریشه‌های مینیمالیزم غربی را، به عنوان بخشی از مدرنیزم، می‌توان متاثر از زیبایی‌شناسی ژاپنی دانست، دیزاین ژاپنی، خود متاثر از مدرنیسم بار دیگر دچار دگرگونی شد، ولی در کنار این تحولات هنوز هم می‌توان کیفیت خالی‌بودگی را عصاره‌ی آن دانست.

خالی‌بودگی تجسم بی‌نهایت است. مرز نمی‌شناسند، قابل تقلیل دادن نیست و هیچ پیرایه‌ای را هم نمی‌پذیرد. در خالی‌بودگی اوج آزادی و حرکت را می‌توان یافت. خالی‌بودگی نمی‌گذارد تا مغلوب چیزی باشیم. چیرگی و سلطه را با تمام توان پس می‌زند و در عین حال سازگاری، انعطاف، تناسب و صلح را به نمایش می‌گذارد. به تعبیر لوئیجی زوجا[2] (Luigi Zoja)، خالی‌بودگی چیزی است که هرقدر هم از آن تغذیه کنیم، از مقدارش کاسته نخواهد شد. چه می‌شود اگر لحظه‌ای دست از تلاش برای پر کردن برداریم و بگذاریم خالی‌بودگی نمایان شود؟!


[1] لقبی تاریخی که در بیشتر زمان‌ها به صورت ارثی به فرزندان خاندان‌های فئودالی ژاپن تعلق می‌گرفت. این لقب در زمان‌های گوناگون تاریخ ژاپن به عنوان فرمانروا به کار برده می‌شد.

[2] نویسنده‌ و روانکاو ایتالیایی(-1943)

 

 

Rost on
Rost Letter
rost innovation studio