

محبوبیت و شهرت مینیمالیزم، نه تنها به عنوان سبکی شناختهشده در دیزاین بلکه به عنوان سبکی از تفکر و زندگی در دههی اخیر با سرعت چشمگیری رو به افزایش بودهاست. مینیمالیزم جنبشی در هنرها بود که پس از جنگ جهانی دوم در واکنش به جنبشهای پیشین آغاز شد و به مرور در ابعاد مختلف زندگی ریشه دواند. اگر بخواهیم در یک جمله تعریفی از تفکر مینیمالیستی ارائه دهیم، خواهیم گفت: «پرهیز از هرآنچه که غیرضروری است». مینیمالیزم دقیقاً همان چیزی است که ما نیاز داریم، نه کمتر، نه بیشتر. مینیمالیزم یعنی حذف آگاهانه، تا جایی که دیگر چیزی برای حذف کردن باقی نماند. با حذف هر چیز غیراساسی و بیهوده، زمان و ظرفیت بیشتری برای اموری که حقیقتاً برای ما مهم و دارای معنا هستند، باز میکنیم. مینیمالیزم دربارهی غلبهی کیفیت بر کمیت است، دربارهی عمق چیزهاست، دربارهی تصمیمات مسئولانه و آگاهانه و در نهایت عدم تسلط و غلبه بر فضا و متعلقاتش است. اطراف ما سرشار از چیزهایی است که روز به روز بیشتر به سردرگمی و پریشانی ما دامن میزند، فلسفهی مینیمالیزم دعوتی است برای به رسمیت شناختن اشیا و فضاها و لذت بردن از سادگی زندگی. بسیاری بر این باورند که سبک زندگی مینیمال تاثیر مستقیمی بر میزان رضایتمندی ما از زندگی و سلامت روح و روان ما دارد. البته چنین ادعاهایی تا کنون به لحاظ علمی اثبات نشدهاند اما شاید بتوان با نگاهی به دادههای متفاوت یا تجربههای شخصیتر، از مزایای این سبک از زندگی آگاه شد.
سبک زندگی مینیمال نسبت مستقیمی با آزادی برقرار میکند. هرچه تعلقات و دلبستگیهای ما در زندگی کمتر باشد، آزادی عمل بیشتری برای تصمیمگیری داریم و صدالبته تجربهی نابتری از استقلال خواهیم داشت. آزادی و استقلال، نتیجهی به حداقل رساندن اشیا، وسایل و داراییهای مادی، در کنار تمرکز بر کیفیت امور انتزاعیتر مانند روابط انسانی به جای کمیت آنها است. بر میزان کیفیت زندگیمان برای ما لحظات متفاوت و غنیتر به ارمغان میآورند. نتیجهی آزادی، رهایی از اضطراب و تنشهای روزمره و دستیابی به آرامش روانی است که در نهایت منجر به بهبود زیست فردی ما خواهد شد. فضاهای خالی به ما این امکان را میدهند که بیش از هرچیز روی خودمان و امور با ارزشمان تمرکز کنیم، به جای اینکه روزانه زمان زیادی را صرف مراقبت از اشیا یا درگیری با مسائل غیرضروری کنیم.
بدیهی است که هرچه تعداد اشیا دور و برمان بیشتر باشد، ساماندهی و نظمبخشی به آنها سختتر و به لحاظ زمانی، طولانیتر خواهد بود. از طرفی شواهد علمی نشان میدهد که رابطهی مستقیمی میان بینظمی و ترشح کورتیزول وجود دارد. افزایش سطح کورتیزول منجر به استرس، آشفتگی، سردرد، مشکلات خواب و حتی اختلالات شناختی میشود. پس میتوان نتیجه گرفت که دوری از آشفتگی و دست یافتن به محیطی مرتب و عاری از هرگونه شلوغی، میتواند منجر به احساس آرامش و سرزندگی شود.
مطالعهی دیگری نشان داده که هر چه تعداد اشیایی که در محدودهی بینایی ما وجود دارد بیشتر باشد، مغز برای فیلتر کردن آنها باید انرژی بیشتری صرف کند. همین امر باعث ایجاد حس خستگی و کاهش دقت میشود. ساده کردن محیط خانه و به حداقل رساندن اشیای آن به افزایش میزان بهرهوری و تسریع پردازش اطلاعات توسط مغز کمک مهمی میکند.
تفکر مینیمال در مقابل مصرفگرایی قرار میگیرد. مصرف گرایی پیوند ناگسستنی با تولید زباله و نابودی زمین دارد و زیانهای جبران ناپذیری به بارمیآورد. در حالی که سبک زندگی مینیمال با ترویج خرید پایدار و پرهیز از خرید بیرویه و بیاساس، به حفظ منابع زمین و کاهش آلودگی منجر میشود. بر اساس دادههای یک تحقیق در سال 2015، تولید و مصرف کالاهای خانگی، 60درصد از انتشار گازهای گلخانهای در سراسر جهان را به خود اختصاص میدهد. بنابراین انتخاب اجناس باکیفیت و بادوام که متناسب با نیازهای واقعی ما باشد، بیش از آنکه فکرش را میکنیم اهمیت دارد.
میزان شادی و رضایتمندی در زندگی به عوامل مختلف بستگی دارد. آنچه که تا کنون مطرح شد شرح دلایلی بود که بر پایهی آنها میتوانیم ادعا کنیم که مینیمالیزم در نهایت ما را به آسایش و آرامش میرساند. هر چه در زندگی احساساتی مانند سادگی، راحتی، شایستگی و آزادی را بیشتر تجربه کنیم، رضایتمندی بیشتری هم خواهیم داشت. شادی و رضایتمندی نتیجهی حتمی عاملیت و ارزشمندی ما در زندگی است و این، دستاورد گرانبهای مینیمالیزم است. حس بینظیری نیست که با تصمیمات هدفمند مسیر زندگیمان را آگاهانه انتخاب کنیم و بر خودمان و البته آیندهمان کنترل داشته باشیم؟! شاید مینیمالیزم در یک درنگ کوتاه خلاصه میشود. درنگی برای تصمیمگیری دربارهی ضرورتها، لحظهای تامل برای فکر کردن به اینکه، هر شی چه تغییری در زندگی ما میتواند ایجاد کند. آیا به افزایش کیفیت آن و در ادامه، حال خوب ما منجر میشود؟ یا نه تنها اتفاق مهمی را رقم نمیزند بلکه برعکس ما را از چیزهای مهم و خوب زندگیمان دور میکند؟ گویا مینیمالیزم چیزی نیست جز نمایان کردن زیبایی به وسیلهی تاباندن نوری بر هدف واقعی اشیا.